محل تبلیغات شما
داستان مسئولیت پذیری مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار در می رفت و همه چیز را به شوخی می گرفت. روزی او را نزد شیوانا آورد و گفت: از شما می خواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی تفاوتی اش بردارد و مثل بقیه بچه های این مدرسه به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد. شیوانا با لبخند به پسر نگاه کرد و گفت: پسرم اگر تو همین باشی که پدرت می گوید زندگی سخت و دشواری مقابلت هست. آیا این را می دانی؟ پسر تنبل شانه هایش را بالا انداخت و گفت:مهم نیست؟

۱۷ روش صحیح آموزش مسئولیت پذیری به کودک

داستان مسئولیت پذیری

پست های مربوط به سئولیت پذیری

کار ,داستان ,شیوانا ,تنبلی ,مسئولیت ,پذیری ,و گفت ,داستان مسئولیت ,مسئولیت پذیری ,نگاه کرد ,پسر نگاه ,داستان مسئولیت پذیری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها